جدول جو
جدول جو

معنی تبه حال - جستجوی لغت در جدول جو

تبه حال
(تَ بَهْ)
تباه حال. حال تباه. بدحال. حال تبه. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تبه حال
بد حال، حال تباه
تصویری از تبه حال
تصویر تبه حال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی حال
تصویر بی حال
بی رمق، سست، ناتوان، آنکه حال خوشی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان، در 56هزارگزی جنوب خاوری موسیان و 6هزارگزی باختر راه فکه به موسیان. دشت و گرمسیری و سکنۀ آن 80 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل مردم زراعت وگله داری و صنایع دستی قالیچه بافی و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
تباه حالی. بدحالی. به روز بلاافتادگی
لغت نامه دهخدا
تپه شال یا شغال تپه نام تپه ای باشد در مازندران واقع در شمال قراتپه و تپۀ اخیر دارای 140 خانوار جمعیت است و بندرگاه کوچکی در خلیج استراباد داردکه در دو میلی شمال آن واقع و موسوم به کناره است واز قراتپه به اشرف شش میل است، (از سفرنامۀ استراباد رابینو ص 62 انگلیسی و 90 و ترجمه فارسی ص 90)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
گنه کار و ضایعکار. (ناظم الاطباء). تباه کار:
تبه کار را چاره باید گزید
که آسان ترین چاره آید پدید.
(گرشاسبنامه).
رجوع به تباه کار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ رَ)
بداندیشه. بدرای. تباه رای. تباه خرد:
مغان تبه رای ناشسته روی
بدیر آمدند از در و دشت و کوی.
(بوستان).
رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تنگدست و مفلس و فقیر و تهی دست. (ناظم الاطباء) : بوسهل پی آوردن خواجه، فرستاده آمد که بوسهل بروزگار گذشته تنگحال بود و خدمت و تأدیب فرزندان خواجه کردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59).
ور دم نزدم چو تنگحالان
دانی لغت زبان لالان.
نظامی.
رجوع به تنگ حالی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بدحال. (آنندراج). مکدر. ملول. غمگین و پریشان سیه بخت:
چون زلف یار کرد مرا چرخ خیره سر
چون خال دوست کرد مرا دهر تیره حال.
مجد همگر (از آنندراج).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از با حال
تصویر با حال
خوش ساخت خوشنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد حال
تصویر بد حال
پراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر حال
تصویر تر حال
فراروی (کوچ) دیدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره حال
تصویر تیره حال
تیره روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهر حال
تصویر بهر حال
در همه حال بهمه صورت در هر صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگ حال
تصویر تنگ حال
نادار، بی بضاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تب خال
تصویر تب خال
((تَ))
تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تا به حال
تصویر تا به حال
تاکنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
سست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
Listless, Zonked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apathique, épuisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
(ریزمقام) کل+حالبه معنی حالت کوتاهاز آوازها و نغمه های موسیقی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apático, agotado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
उदासीन , थका हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
lesu, kelelahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
ไร้เรี่ยวแรง , เหนื่อยล้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apathisch, uitgeput
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apatyczny, wyczerpany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apatico, esausto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
apático, exausto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
无精打采的 , 精疲力尽的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
апатичний , виснажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
lustlos, erschöpft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
апатичный , измотанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
חסר מרץ , עייף
دیکشنری فارسی به عبری